۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

فرشته یک کودک,,,,



کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:<< میگویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ >>



خداوند پاسخ داد:<<از میان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد.>>
اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود یا نه.


---اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد:<< فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.>>


کودک ادامه داد:<< من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟>> خداوند او را نوازش کرد و گفت:<< فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و بادقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.>>


کودک با ناراحتی گفت:<< وقتی میخواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟>>


خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: <<فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.>>
کودک سرش را برگرداند و پرسید:<< شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی میکنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟>>
--فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد. حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. کودک با نگرانی ادامه داد:<< اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.>>

خداوند لبخند زد و گفت:<< فرشته ات همیشه در باره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود.>>


در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:<< خدایا اگر باید همین حالا بروم لطفا نام فرشته ام را به من بگویید.>>


خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:<<نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی >>







۱ نظر:

قبلیلثیلثقلقثلقلفلل